(....
کی گفتمت که خشتِ سرا از طلا مکن؟
گفتم سرای خلق، چو ویرانه ها مکن
کی گفتمت مرو تو به سوی مراد خویش؟
گفتم که له مراد کسی زیر پا مکن
کی گفتمت که دور ز عیش و سرورباش؟
گفتم سرور و عیش کسی را عزا مکن
کی گفتمت که نام خدا بر زبان مبر؟
گفتم جفا به خلق به نا م خدا مکن
....)
به تو عادت دارم، مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت
و تو هر لحظه که از من دوری، من به
ویرانگری فاصله می اندیشم
یوسف حضرت زهرا، مهدی......
در کتاب احساس، واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است
تو توانایی آنرا داری، که به این فاجعه پایان بخشی....
همیشه چهره ی او روبروی من است.در هیاهو، در سکوت، در سجود، در رکوع، در قنوت...
گاهی فراموش می کنم که هوشیارم یا ....
آنقدر خاطرش برایم عزیز است که هنگام فکر کردن به او، ذهنم را غرق امواج متلاطم اقیانوس افکارم میکند.
شاید دلیل نبودنش، اشتباهات من است.
شاید دلیل نداشتنش، نخواستن اوست.
شاید اصلاً تنها نباشد.
شاید من احساسی غلط دارم و این منم که تنهایم.
شاید غرورم اجازه نمی دهد که باور کنم تنهایم...
دارم نوایی می شنوم، دارد با افکارم بازی میکند...!!! گلبانگ اذان است...
و در انتها یک سوال:
من به او فکر می کنم، آیا روزی او به من فکر خواهد کرد؟
این که میگند قلب میشکنه یه دروغ محضه! چون قلب یه تیکه گوشته،اصلاً هم شبیه 5 برعکس نیست...!!!
وقتی کسی را ناراحت می کنیم، (یا) احساسش را نادیده می گیریم، (یا) تحقیرش می کنیم، (یا) بهش توهین می کنیم، چیزی برای شکستن نداره،اما یه قلب گوشتی داره که له می شه زیر پاهای کلمات؛ خفه می شه با دستای جملات(....)...
به همین راحتی یه نفر را می کشیم، بدون هیچ مجازاتی...!!!
به لینک زیر بروید و به خلیج فارس رای بدهید تا
نام خلیج فارس برای همیشه خلیج فارس بماند:
بلوتوس : قبله عالم فرض کنید یه نفر ۱ سکه داره یه نفر ۱۰۰ سکه شما از کدوم سکشو میگیرین ؟
چند روز پیش آقای هاشمی با بنده تماس تلفنی داشتند و درخواست کردند مطلبی را که در مورد ایشون نوشته بودم را حذف کنم.
(....
برداشت اشتباه نکنید:
هاشمی رییس مصلحت نظام نه، منظورم سید محمدباقرهاشمی خودمونه
....)
علت این درخواست ایشون هم این بود: دوست دارند گمنام باشند...
من هم چون گوش دادن و اجرا کردن اوامر سادات را وظیفه میدونم، مطلب مربوط به ایشون را حذف کردم.
تعطیلات عید امسال با اینکه زود گذشت ولی خیلی خوش گذشت...
چون با دوستان دورهم بودیم و حسابی تفریح کردیم...
اما نکات ریز تعطیلات امسال:
مکان خوشگذرونی: خونه حجت معز ( حجت هرکول خودمون )
علت تجمع در آن مکان: چون خانوادش رفته بودند مسافرت و ما آقایون یه مکان خالی و عالی گیر آوردیم.حالا خودتون بقیه را حدس بزنید...
تعداد مدعوین(!!!!!):
ثابت سه نفر(خودم، حجت، رسول عابدی )؛ متغیر 6 نفر....!!!!!!
از سمت راست: حجت معز - رسول عابدی - خودم
البته نباید رولان جون را فراموش کنیم.اصلاً یه جورایی ایشون صاحب خونه بودند.
طبق جلساتی که ما آقایون این چند روز با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ماهانه یک هفته خانواده حجت را بفرستیم مسافرت به هرجایی که دلشون می خواد( با پرداخت تمامی هزینه ها) و ما ( سه نفر ثابت ) قول میدیم به نحواحسنت از خونشون مراقبت کنیم.قول میدیم....
پی نوشت: به دستور برخی دوستان تصویر اول تغییر کرد
پیشاپیش مرگ نابهنگام خودم را به خودم و همه دوستان و آشنایان تسلیت میگم...!!!!
قرار شده من بمیرم.درواقع قرار شده من را حالم را بگیرند و سرم را زیر آب کنند...!!!!
.
.
.
.
موضوع از این قراره که من داخل اون یکی وبلاگم یکسری مباحث تحلیلی در مورد یکی از شبکه های ماهواره ای گذاشتم و به خییییییییییییلیییییییییییییی ها برخورده.حالا چپ و راست ما را تهدید میکنند...
همین را کم داشتیم که عکسمون را هم داخل شبکه های ماهواره ای پخش کنند و بگند من جیره خوره دولتم....!!!!!
لینک مطالب مورد نظر را واستون میگذارم که اگه دوست داشتید یه سر بزنید...
نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv ) قسمت اول
نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv ) قسمت دوم
نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv )قسمت سوم
استادى از شاگردانش پرسید :
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامیکه خشمگین هستند، صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت :
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم .
استاد پرسید : اینکه آرامشمان را از دست میدهیم، درست است؛ امّا چرا با وجودیکه طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامیکه خشمگین هستیم، داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند. امّا پاسخهاى هیچکدام، استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد :
هنگامیکه دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى اینکه فاصله را جبران کنند، مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید :
هنگامیکه دو نفر عاشق همدیگر باشند، چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند؛ بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهایشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد :
هنگامیکه عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست که خدا حرف نمی زند؛ اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی.
اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست. می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.