به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

و او به آسمان ها رفت...!!!

شوکه شدم... برای چند لحظه جریان خون در رگهایم ایستاد...


نکند که اشتباه شنیدم... خواب می بینم؟؟؟؟


مگر می توان باور کرد؟؟؟؟به همین راحتی؟؟؟؟؟


یعنی به همین راحتی سه جوان لاغراندام و ریزجثه با سلاح سرد در یکی از خیابان های کرج و روبروی چشم مردم،  قویترین مرد ایران و قوی ترین مرد آسیا و نائب قهرمان قوی ترین مردان جهان روح لله داداشی را کشتند...؟؟؟



به کدامین جرم؟؟؟؟ به جرم اینکه اتومبیلش گران قیمت بود و در ترافیک آینه اتومبیلش به آینه پراید ارزان قیمت سه جوان کرجی سائیده شده؟؟؟؟؟؟؟


چرا فقط مردم ایستادند و نگاه کردند؟؟؟؟پس نیروهای امنیتی کجا بودند؟؟؟


چرا اینقدر فضای امنیتی جامعه بحرانی شده؟؟؟؟؟؟چرا اینقدر بی مسئولیت شده ایم؟؟؟؟وچه داغ بزرگی به دلمان گذاشت این عدم مسئولیت پذیری انسانها...!!!!


داغ جوانی که چشم و چراغمان بود.جوانی که با بقیه اطرافیانش خیلی خیلی فرق داشت.نه اهل دعوا بود و نه اهل فحاشی.نه اهل گردن کلفتی بود و نه اهل زورگویی.


شنیدم روز قبل از فوتش ( که چهلمین روز درگذشت پدرش هم بوده)به آسایشگاه سالمندان میرود و از سالمندان عیادت می کند.چهل و یک روز بعد از فوت پدرش کشته شد، و مادر جامه ی سیاه از نو به تن کرد...!!!


شاهدین می گویند در آن حادثه شوم  زمانی که راهش را می بندند فقط با شکیبایی نگاه میکرده... و وقتی شروع می کنند به خانواده اش فحاشی کنند از آن سه جوان فحاش معذرت خواهی می کرده.شاید همین حجب و حیایش جانش را گرفت. و نتوانست آن جوان زشت خو،  فروتنی و حیای پهلوان را تحمل کند....


و شاید به خاطر همین با دشنه خشم، قلب و شاهرگهای روح لله را برید...!!!


و به همین راحتی روح لله داداشی به آسمان ها رفت.


دوستی در گوشم زمزمه کرد: در جامعه ای که حفظ میز ریاست و حفظ امنیت مسئولین واجبتر از حفظ امنیت جامعه است باید برای همه آحاد جامعه فاتحه خواند.خداوند همه ما بی غیرتان را رحمت کند...!!!


نظرات 8 + ارسال نظر
سعیده سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سحر چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://acnc.mihanblog.com/

سلام ..اره واقعا این بی امنیتی ببین تا کجا رسوخ کرده ...
روحش شاد ...
ممنون که به خاطرش نوشتی ...

ما به همه پهلوون ها مدیونیم.مهم این نیست که پهلوون مدنظرمون درشت اندام و هیکلی باشه.
مهم اینه که مردمی باشه...

نگین پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

من که هیچی چی از این جریان نفهمیدم!
اینکه واقعا مقصر کی بوده!
هر جا یه چیزی میگن و میخونم !

برای پی بردن به واقعیت باید صحبت های اونهایی را گوش کنیم که از این ماجرا هیچ منفعت شخصی یا سیاسی نمیبینند.
باورش سخته ولی توی ایران حزب ها و شخصیت های لشگری و کشوری از هر ماجرایی برداشتهایی گاهاً مغرضانه میکنند.
حتی از قتل روح لله

طراوت جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

ممنون آقا محمد که اومدید پیش ما.
من خیلی از پستاتونو خوندم.
خوب مینویسیدا! خوشمان آمد!
برا فوت داداشی وااااااقعا متاسفم

شما لطف دارید....
چشماتون خوب میبینه.....
.
.
.
واقعاً دردناک بود.خدا به خانواده اش صبر بده...

پامچال شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:00 ب.ظ

خونوادش که اون مرحوم رو از چشم مردم انداختن ... چیزی از گذشت و پهلوانی و جوانمردی درشون ندیدیم ... هرچی بود کینه و انتقام و درویی ... واقعا متاسفم براشون...

ببخشید اینطور صحبت میکنم ولی واقعاً واستون متاسفم.....
اگه اون مقتول برادر یا پدر یا فرزندخودتون هم بود اینطوری صحبت میکردید و به راحتی از قاتلش میگذشتید؟؟؟؟؟؟

اون پسر با ضربات چاقو چشم و چراغ یه خونه را خاموش کرده...
تا آخر عمر داغ برادر به دل یه مرد گذاشته....
میتونی اینا را درک کنی؟؟؟؟؟؟؟؟

عامر شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ

این جمله شما:
(به کدامین جرم ؟؟؟؟؟) به کدامین گناه.؟؟ ... برام آشناست ... جمله معروف مادر سهراب...
اما متاسفانه قاتل و یا قاتلینش اعدام نشدن...

مادر سهراب؟؟؟؟!!!!!
میشه بیشتر راهنمایی کنی؟؟؟؟؟؟؟

M یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

بایدم مادر سهراب رو نشاسین ! بااین دیواری که دور خودتون کشیدین.. چندتا از آجرای ضخیم این دیوارو بردارید و یه نگاهی به اونورش بندازین شاید بشناسینش...

(بیدار کردن کسی که خوابه راحت تر از بیدار کردن اون کسی که خودشو به خواب زده)

کاشکی به جای قافیه بندی جملاتتون مادر سهراب را معرفی میکردید....
شاید ما از خواب خرگوشی (!!!!!!!!) بیدار بشیم

پامچال یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

دوست عزیز .مطمئن باش که اگر من جای خونواده داداشی بودم گذشت میکردم و یا اندکی تحمل میکردم و دست نگه میداشتم.. ومطمئن باش اگر مرحوم داداشی هم بودن گذشت میکردن چون اون علاوه بر قهرمان پهلوان هم بود و گذشت خصلت پهلوانان ماست

آیا فکر میکنید با اعدام یه نوجوانی که هنوز به سن قانونی نرسیده زخم دل خانواده داداشیها التیام پیدا میکنه // چه بسا بعدها پشیمون بشن که چرا اینقدر عجله کردن...

آیا گریه های اون نوجوان اندکی دلشون رو نلرزوند/ نمیخوام کار اون نوجون رو توجیه کنم و باید مجازات میشد اما آیا اعدام راه حل درستی بود؟

ببخشید اینو میگم ولی من فکر میکنم انتقام چشماشون رو کور کرده بود... چرا ما آدما اینقدر قسی القلب شدیم و از دست و پا زدن و جان دادن یک انسان لذت می بریم؟... به کجا میخواهیم بریم؟... دوست عزیز این کلمات رو با چشمانی نمناک و بغضی در گلو براتون نوشتم ... چون فعلا کار دیگری جز آه و افسوس ازمن بر نمیاد..

احساس همه نسبت به این حادثه و فرجامش یکسان نیست...
با اعدام اون نوجوون داداشی زنده نمیشه ولی شاید برای خیلی ها درس عبرت بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد