به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

من انار را دوست دارم...



یک پیشنهاد:

‌‌‌(... ما که پول واسه جهانگردی نداریم.بخاطر همین شما را به وبلاگ جهانگرد که دستنوشته های دوست عزیزم محمد شورمستی است دعوت میکنم ...)

 ************************************************

از پیر پرسیدم علت بوی انار خوابهایم چیست:


نگاهی پر معنا به دستانم انداخت و گفت:

دیشب غریبه ای به باغ رویاهای شهر وارد شده.تو دیشب انار دزدیدی؟


ای کاش به پیر دروغ نگفته بودم. دروغ گفتم و امروز تاوانش را پس میدهم.


وقتی که اینجا بودی تمام لحظاتم رنگی بود.


با اینکه با من نبودی ولی تصور بودنت اتاق کوچکم را رنگی کرده بود.

ولی اکنون خوابهایم نیز سیاه و سفید است.


حتی طعم انار را نیز فراموش کرده ام...

 

پاورقی نامه:

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند

معنی کور شدن را گره ها میفهمند

سخت بالا بروی ساده بیایی پایین

قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند

یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن

چشمها بیشتر از حنجره ها میفهند 

کودکان کار


 " تا کنون عاشق شدی... "


با این جمله تمام افکارم پرید.داشتم در افکارم غرق می شدم.


نگاهش کردم.پسرکی سبزه با بینی درشت و آبروهایی نامتقارن.لبهایی ضمخت و صورتی که هیاهوی فقر و نیاز در او بیداد میکند.


سفیدی چشمانش قرمز شده بود.قطره های عرق پیشانیش باعث سوزش چشمانش میشد.


خیلی سخت است که کودکی 10 ساله به جای درس خواندن و شادابی های دوران کودکی مجبور باشد زیرآفتاب یا باران کیسه های سنگین را جابجا کند...


با لبخندی پاسخ دادم: " آری... خیلی وقت است که عاشقم... تو هم عاشق شدی؟ "


فقط سکوت کرد...


چند روزی بود که متوجه شده بودم چشمان کودکانه اش عاشق دوچرخه ی قرمز رنگی شده که در ذهن او دست نیافتنی است.


چقدر عشقش زلال است.


پاورقی نامه:

کاش آن بزرگمرد کوتاه قامت رجائی لقب که مدعی است در کشورمان کسی نیست که شب گرسنه بخوابد نیم نگاهی هم به کودکان کار میکرد.

مسلمانان... فردا جواب خدا را چه میدهیم...