به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

کودک درونم امتحانات را دوست نداره...


خودمونیه:

به همین سادگی این ترم تموم شد و امتحاناتش داره میاد.مثلاً الان توی فرجه مطالعه هستیم.ولی خودم هم نمیدونم اینجا چیکارمیکنم.به جای درس خوندن اومدم وبلاگ آپ میکنم.کلاً خسته نباشم...

همه ما یه کودک درون داریم.این هم تصویر کودک درون منه که به جای درس خوندن داره با اووووووووووج بیخیالی استراحت میکنه.



پاورقی نامه:

حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی

سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی

من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی

چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی

به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی

و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

من توسط یه پشه به واقعیت رسیدم

وقتی حمیداستیلی سرمربی پرسپولیس بود همه علی دایی را تشویق میکردند.حالاکه مصطفی دنیزلی سرمربی شده همه باز علی دایی را تشویق میکنند.جالب اینجاست وقتی علی دایی سرمربی پرسپولیس بود همه بهش فحش ناموسی میدادند....!!!!

واقعاً مردم ما نمیخواند واقعیت را درک کنند.چشماشون را بسته اند.از دیشب تصمیم گرفتم واقعیت را درک کنم و واقعیت را بپذیرم که یه اتفاق جالب و تاثیرگذار واسم افتاد.

داشتم درس میخوندم که یه پشه اومد منو گزید.
افتادم دنبالش.
گوشه اتاق خـفتش کردم.
اومدم بـکشمش.
بهم گفت بابا...
راسـت می گفت. من باباش بودم .
خون من تو رگاش بود .
بغلش کردم تا صبح 2 نفره گـریه می کردیم..

پاورقی نامه:

نرفته قولم از یادم، هنوزم ساده و صافم
دارم اندازه‏ی قلبت، با اشکام، عشق می بافم

تا روزی که تو برگردی، به این در خیره می مونم
اگرچه دوری از دستم، تو دوستم داری، می دونم

هنوز خالیه جات اینجا، هنوزم من وفادارم
هنوزم توی این خونه، من از هرچی دوتا دارم

یه وقتایی دوتا بشقاب میچینم، تو میگی سیرم
یه وقتایی بدون تو، باهات مهمونی می گیرم

 

اضافه شده:

باخبرشدم پدرهمسر جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی فوت کرده.

بهشون تسلیت میگم و امیدوارم غم آخرشون باشه.

خانم دکتر الهی بمیری.......

(اولین باره که دارم صبح به این زودی مطلب می نویسم.حس خاصی داره.پیشنهاد میکنم شما هم تجربه کنید...)

دوهفته ای بود که سرما خورده بودم.سرم که داشت منفجر میشد، گلوم وحشتناک درد میکرد، گوشهام خیلی سنگین شده بود، دماغم که کلاً کیپ بود، (روم به دیوار، ببخشید) اسهال در حد تیم ملی برزیل(!!!!!)، آب ریزش بینی و آب ریزش چشم عینهو شیرفلکه آب شهرداری....

خلاصه حسابی گیرپاج کرده بودم.باهزار زجر رفتم پیش پزشک تامین اجتماعی.بعد از یک ربع معاینه و دیدن تمامی نواحی مربوط و نامربوط بدنم، یه نسخه واسم نوشته از این قرار:

قرص سرماخوردگی 10 عدد(!!!!!!)

استامینوفن معمولی 10عدد(!!!!!!!)

آموکسی سیلین 10عدد(!!!!!)

بعد بهم میگه روزی 4تا بخور!!!!!!

میگم خانم دکتر، من دارم میمیرم.با یه ورق استامینوفن که خوب نمیشم.اینا همش واسه دو روز کافیه.اگه خوب نشدم چیکار کنم.لطفاً تعداد قرص ها را بیشتر بنویسید.

میگه واسه من دستور اومده به بیمار بیشتر روحیه بدیم و قرص کم بنویسیم!!!!!!!

اون موقع فهمیدم چرا اینقدر معاینه م کرد.قصدش روحیه دادن بوده.....!!!!!!


پاورقی نامه:

همه ی عشق منی تو، غم دنیا که غمی نیست

من ازت خاطره دارم، خاطره درد کمی نیست

روبروی من عزیزم روزگار روشنی نیست

همش از حال تو میگم، حال من که گفتنی نیست

من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم

با تو زنده بودم اما، با تو زندگی نکردم