به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

برگشتم ، خوابهای پیاپی ، باران....


اول یه تصویر جدید از خودمون... که بدونند ما هنوز زنده ایم.نمردیم.فقط یه مدت نبودیم همین



خودمونیه:

حدود چند ماهی میشه که اینجا ننوشتم

این چند ماه زندگی ما شده بود داستان هزارویک شب.....

هزارویک اتفاق جورواجور افتاد.

از دیدن خیلی از عزیزان دور از نظر تا تکرار گناهان توبه شده.

از رفتن تا لب تیغ اتفاق و حادثه تا آرامش با بهترینم ( شما بخونید مخاطب خاص )

ولی همه اینها دلیل نشد که دلم واسه اینجا تنگ نشه.واقعاً نیاز داشتم برگردم و اینجا بنویسم.حتی اگه با خوندنش مثل همیشه اذیت بشید.


محرمانه ایه:

مدتیه خواب های عجیب و غریب میبینم.

خواب آرامگاه شهدا.... خواب کوچه و محله خودمون توی زادگاهم.... خواب غربت باتلاق حور و نگهبانان همیشه زنده اش..... خواب گریه های خیلی زیاد.... خواب بارون.... خواب اون سید بزرگوار که هر وقت میبینمش کلمه هام تموم میشه واسه توصیفش....

انشالله خدا حفظش کنه....


پاورقی نامه:

بیبن گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احساس

نه میخوابم نه بیدارم از این چشمای من پیداست

تنم محتاج گرماته زیادی دل به تو بستم

هیچ دردی در این حد نیست من از این زندگی خسته ام


دلم تنگ میشه بیش از حد... دلم تنگ میشه بیش از حد