به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

رفاقت تعطیل....!!!!!


چقدر زود آدم ها رنگ عوض میکنند.وقتی به چندسال گذشته نگاه میکنم میبینم زمانی که به قول معروف ترفیع گرفتم و یه پست دهن پر کن گرفتم دو دسته آدم دورم جمع شدند.

دسته اول کسانی که قبل از مسئولیت گرفتنم هم باهام خیلی خوب بودند و الان هم براشون ( حتی بیشتر از قبل ) قابل احترامم و همیشه من را شرمنده رفتارشون کرده اند.

اما دسته دوم یه عده آدم با الفاظ چاپلوسانه و پاچه خوارانه دورم جمع شدند.هر روز میومدند و میرفتند و قربون صدقه میرفتند.بعد از نیم ساعت قربون صدقه رفتن درخواستشون را میگفتند و من هم به خاطر حرمت دوستی و رفاقت درخواست یا مشکلشون را حل میکردم

طرف میرفت تند روی و یا کند روی میکرد ، میومد پیش من التماس و ناله میکرد.منم با آغوش باز کمکش میکردم.

طرف میرفت اشتباه و خطا میکرد ، میومد جلوی من بغض میکرد ، من هم میرفتم هزارتا رییس و مافوق را میدیدم که از اشتباهش بگذرند.

هزاران هزار بار واسه دوستان (!!!!!!) و رفقام (!!!!!!) تا مرز اخراج و تنبیه و توبیخ رفتم ولی پشتشون را خالی نکردم.

مدتی هستش که اون میز و صندلی عمرش تموم شده.مثل همه میز و صندلی ها.

نیستید رفتار اونهایی که واسشون از خودم گذشتم را ببینید.


(با من غریبه اند آنهایی که روزی برایشان از همه چیز گذشتم.همه چیز....!!!! )


پاورقی نامه:

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمیکنی؟

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این کلبه را دوباره مرمت نمیکنی؟

زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمیکنی