به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

بخور بخور.......

یادش بخیر قبلاً بچه ها همه دور هم جمع میشدیم و یه ساندویچی، املتی، نون و پنیری به رگ میزدیم.

یا دونگش را میدادیم یا یکی را تلکه میکردیم که بایدبه میمنت یه چیزی سور بدی.....

ناگفته نمونه که دو سه باری هم من تلکه شدم.نوش جونشون.....

این تصویر زیر وقتیه که آقای اکبریان را مجبورش کردیم بهمون سور بده.فکرکنم به مناسبت خرید ماشین بود.البته مناسبتش مهم نیست مهم ساندویچه بود که خوردیم.......



تصویر بالااز راست:مرتضی قاسمی - حسین مسلمی


زمانی هم که داخل دفتر غذا میخوردیم یه سفره از جنس روزنامه بود که کف اتاق پهن میکردیم و حمله به غذا.....



تصویر بالا:مهندس شهروز جلالی - سرگرد مجتبی اکبریان - حاکمی


نظرات 2 + ارسال نظر
سوتین صورتی دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ http://kasimeslhichkas.blogsky.com

دلم یه دوست خواست

دختر اناری جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://ashke-anaar.blogfa.com

شدیدااااااااا و عجیبااااااااااااا و غریبااااااااااااا
دوست داشتم وبتوووووووووووووووووووووووبلی

من هم شدیدااااااااوعجیبااااااااااااو غریباااااااااااااااا
ارادتمندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد