به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

به تارنمای محمد آقایی خوش آمدید

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى

تعطیلات عید امسال

تعطیلات عید امسال با اینکه زود گذشت ولی خیلی خوش گذشت...

چون با دوستان دورهم بودیم و حسابی تفریح کردیم...


اما نکات ریز تعطیلات امسال:

مکان خوشگذرونی: خونه حجت معز ( حجت هرکول خودمون )



علت تجمع در آن مکان: چون خانوادش رفته بودند مسافرت و ما آقایون یه مکان خالی و عالی گیر آوردیم.حالا خودتون بقیه را حدس بزنید...

تعداد مدعوین(!!!!!):

ثابت سه نفر(خودم، حجت، رسول عابدی )؛ متغیر 6 نفر....!!!!!!



از سمت راست: حجت معز - رسول عابدی - خودم


البته نباید رولان جون را فراموش کنیم.اصلاً یه جورایی ایشون صاحب خونه بودند.



طبق جلساتی که ما آقایون این چند روز با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ماهانه یک هفته خانواده حجت را بفرستیم مسافرت به هرجایی که دلشون می خواد( با پرداخت تمامی هزینه ها) و ما ( سه نفر ثابت ) قول میدیم به نحواحسنت از خونشون مراقبت کنیم.قول میدیم....


پی نوشت: به دستور برخی دوستان تصویر اول تغییر کرد


وای وای وای ترسیدم....

پیشاپیش مرگ نابهنگام خودم را به خودم و همه دوستان و آشنایان تسلیت میگم...!!!!

قرار شده من بمیرم.درواقع قرار شده من را حالم را بگیرند و سرم را زیر آب کنند...!!!!

.

.

.

.

موضوع از این قراره که من داخل اون یکی وبلاگم یکسری مباحث تحلیلی در مورد یکی از شبکه های ماهواره ای گذاشتم و به خییییییییییییلیییییییییییییی ها برخورده.حالا چپ و راست ما را تهدید میکنند...

همین را کم داشتیم که عکسمون را هم داخل شبکه های ماهواره ای پخش کنند و بگند من جیره خوره دولتم....!!!!!   


لینک مطالب مورد نظر را واستون میگذارم که اگه دوست داشتید یه سر بزنید...


نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv ) قسمت اول


نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv ) قسمت دوم


نقدوبررسی شبکه فارسی زبان من و تو( manoto tv )قسمت سوم


پاسخی به الطاف(!!!!) برخی دوستان(!!!!)

میزان فاصله دلها...!!!

استادى از شاگردانش پرسید :

چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامیکه خشمگین هستند، صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت :

چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم .

استاد پرسید : اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم، درست است؛ امّا چرا با وجودیکه طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟

آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامیکه خشمگین هستیم، داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند. امّا پاسخ‌هاى هیچکدام، استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد :

هنگامیکه دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

آنها براى اینکه فاصله را جبران کنند، مجبورند که داد بزنند.

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید :

هنگامیکه دو نفر عاشق همدیگر باشند، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند؛ بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟

چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.

فاصله قلب‌هایشان بسیار کم است.

استاد ادامه داد :

هنگامیکه عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آنها باقى نمانده باشد.

این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست که  خدا حرف نمی زند؛ اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی.

اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست. می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.

سال نو...

خدا را شکر که سال 89 داره تموم میشه.واقعاً سال مزخرف و بدی بود.

هر لحظه و هر روزش را با هزار زجر تحمل کردم.

دلم لک زده واسه سال 90 . که هر چه زودتر بیاد و این 89 گوربه گور شده تموم بشه.

دلم می خواد الان که فقط چند ساعت از سال 89 لعنتی مونده ، داد بزنم:

 ســــــــــــال نـــــــو مبـــــــارک

تا حال این 89 گرفته شه...


انشالله این سال جدید واسه همه ایرانی ها سال پرخیر وبرکت و پرنشاطی باشه...

انشالله تو سال جدید چشممون به جمال مهدی فاطمه(عج) و عیسی بن مریم(ع) منور بشه تا درد تمام دلهای شکسته التیام پیدا کنه...

انشالله...


آن مرد رفت... آن مرد آمد...

یادتونه توی کتاب فارسی می خوندیم: آن مرد آمد، آن مرد زیر باران آمد...

دیروز وقتی داشتم اخبار گوش میدادم یاد نوشته کتاب فارسی افتادم که آن مرد آمد...


بله... آن مرد آمد ولی با اومدن آن مرد، یکی باید میرفت.چون هیچوقت دو قدرت و دو طرز تفکر در کنارهم نمیتونند قرار بگیرند...!!!

بالاخره آیت لله هاشمی رفسنجانی با ریاست مجلس خبرگان خداحافظی کرد و جاش را داد به آیت لله مهدوی کنی.


جابجایی که خیلی ها از خیلی قبل منتظر انجامش بودند.طی 18 ماه گذشته صحبتهای ضدونقیضی پیرامون تغییر تفکر و تغییر تبعیت رفتاری و تفکری هاشمی رفسنجانی شنیده میشد.تغییری که صحبتش گاهاً آیت لله هاشمی را از خط ولایت فقیه جدا میدونست.


ولی باید از روی انصاف به گفته ها و شنیده ها و دیده ها نظرداشت.شخصیت هاشمی رفسنجانی شخصیت بسیار پیچیده ایست که باید سالها پیرامونش بررسی و تجزیه و تحلیل بشه تا بشه برداشت درستی از هاشمی داشت.هاشمی کسیه که هیچوقت امام و انقلاب را تنها نگذاشت و همیشه در سختیها و مشکلات همراه خیلی مطمئن و توانایی برای انقلاب بود.اما حوادث سال 88 و فعالیتهای خانواده هاشمی رنگ و بوی جدیدی داشت.رنگ و بوی تغییر هاشمی.



بر هیچکسی پوشیده نیست که هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 از میرحسین موسوی حمایت کرد، ولی در آن زمان خیلی های دیگر هم بودند که به مهندس موسوی رای دادند و از اون حمایت کردند.اما اون سیزده میلیون با مشاهده حمایت و سواستفاده کروهکهای ضد انقلاب از موسوی، خط خودشون را از ضدانقلابیون جدا کردند و پی به واقعیت بردند و پشت پرده علت ناسازگاری مهندس موسوی را هم دیدند.ولی چرا هیچوقت هاشمی رفسنجانی صراحتاً بر علیه موج اغتشاشگر سال 88 موضعگیری نکرد؟؟؟


بسیاری معتقدند نباید انتخاب آیت لله مهدوی کنی را به عنوان ابتدای راه حذف سیاسی آیت لله هاشمی رفسنجانی دونست ولی چه باور داشته باشیم و چه باور نداشته باشیم، هاشمی رفسنجانی رفت و نوشته ای جدید در کتاب فارسی پیدا شد:


آن مرد رفت.آن مرد بدون موضعگیری شفاف رفت...

و آن مرد آمد.آن مرد برای حذف سیاسی هاشمی رفسنجانی آمد...

امان از دست علمی کاربردی...

باید پرسید قانون را واسه چی نوشتند؟مگه نه اینکه نوشتنش که اجراش کنند...


قانون میگه هر دانشجویی که تو آزمون های زیر نظر سازمان سنجش شرکت میکنه چه قبول بشه و چه قبول نشه باید واسش کارنامه صادر بشه تا ببینه سطح علمیش توی اون آزمون چقدر بوده...

اصلاً حق هر شرکت کننده ایه که بعد از شرکت در آزمون نمره علمیش، درصد تصحیح سوالاتش و نمره جز و کلش را بهش ابلاغ کنند اما...


امان از دست این علمی کاربردی....

امان از دست این علمی کاربردی....

امان از دست این علمی کاربردی....


نه کارنامه صادر میکنه، نه اطلاع رسانی شفافی داره، نه میگه تکلیف اونایی که اعتراض دارند چیه...


من مطمئنم، مطمئنم، مطمئنم...... کارشناسی قبول می شدم.طبق محاسبات دقیق خودم(بر اساس یادداشت برداری سر جلسه امتحان و مقایسه اونها بعد از امتحان با متن جزوات) درصد تصحیح نمره جز من 80 الی 85 % بود.

یعنی چی؟....

یعنی اینکه قبولم.اما وقتی به سایت سنجش(که الهی مرده شور سر تخته این سایت را بشوره) مراجعه کردم فقط نوشته بود مردود....!!!!!!

نه کارنامه ای، نه توضیحی،  نه لااقل یه فحش آبداری که تسکین پیدا کنیم.....


الان هم که دفترچه کارشناسی پودمان اومده اصلاً معلوم نیست سر فصل سوالات آزمونش دروس دبیرستانه(؟)، دروس کاردانیه(؟)، مرجع دیگه ایه(؟)، اطلاعات عمومیه(؟)، بر اساس کتب کره مریخه(؟)....


به خود سازمان هم که تماس میگیریم، خانمی که جواب تلفن ها را میده(با لحنی آمیخته به ساز و جاز و ویولن بر روی تن صدای محترم و شیشه ایشون!!!!!) میگند لطفاً سوالات غیر عادی نپرسید!!!!!!!!!

حالا شما بگید من چیکار کنم.....؟

الهی که اون سازمانتون........(!!!!!!!!!!!!)

دوستی دلنشین

نمیدونم چطوری معرفیش کنم.اصلاً یادم نیست که فاملیش چی بود.آخه همش چهار روز با هم بودیم.شاید هم فکر کنید اینقدر بی معرفتم که اسمش را یادم رفته ولی..........



چندسال پیش به یه اردوی آموزشی در مشهد اعزام شدم..وقتی که ترمینال مشهد پیاده شدم مستقیم رفتم هتل میعاد(محل اسکان شرکت کنندگان در اردوی آموزشی)

خودم را به مسئولین اونجا معرفی کردم.بهم گفتند که باید منتظر باشم تا سرهنگ(..........) تشریف بیارند و گروهم را مشخص بکنند.

منم رفتم قسمت VIP تا منتظر سرهنگ باشم.وقتی رفتم روی یکی از مبلها بشینم دیدم یه پسرجوونی وارد ساختمان هتل شد و خودش را به مسئول هتل معرفی کرد.اونم باید منتظر میموند.اومد کنارم نشست.....

نمی دونم چی شد که جذبش شدم.چهره آرومی داشت.مثل خودم عینک زده بود، لاغر اندام و قد کوتاه، محاسن مشکی، دوتا انگشتر توی دست راستش، تسبیح سیاهی را دور مچش پیچونده بود، لباس معمولی پوشیده بود و گرد خستگی چهرش نشون میداد که از راه دور اومده....

....... با هم همگروه شدیم.اهل همدان بود.ولی دانشگاه سیستان و بلوچستان حقوق می خوند.از سیستان و بلوچستان به اردو اعزام شده بود.

یه جوون مومن، بی ریا و روشنفکر......



طوری برای عقایدش دلیل و برهان می آورد که هیچکسی نمی تونست در بحث شکستش بده.توی همون چهار روز بارفتار و اخلاقش همه را جذب خودش کرد......

وحالا داره سالها از اون روز میگذره ولی خاطراتش از ذهن من پاک نشده.

شاید فراموش کردن اسمش را بندازید گردن بی معرفتیم ولی ........

ولی گاهی وقتا پیش میاد چیزهایی را فراموش میکنیم که انتظار فراموش کردنش را نداریم.مثل اسم انسانهای کم نظیر.......

متن نامه عمربن الخطاب به یزدگردسوم و جواب نامه

امروز داشتم مثل همیشه به وبلاگهای متعددی سر میزدم که به یه مطلب خیلی جالبی برخوردم.

قبل از هر سخنی باید بگم من مسلمانم، شیعه هستم و دوازده امام دارم و به مهدی آل محمد(عج) هم اعتقاد دارم.......

این را میگم چون عزیزانی که دارند این مطلب را می خونند فکر نکنند که من سنیم

و از شما دوست گرامی خواهش میکنم بدون احساسات این نامه و جوابش را بخونید....

و یادتون باشه ما ایرانی هستیم.....

برترین نژاد روی زمین....


نامه عمربن الخطاب به پادشاه ایران یزدگردسوم و جواب نامه عمر


ادامه مطلب ...

بخور بخور.......

یادش بخیر قبلاً بچه ها همه دور هم جمع میشدیم و یه ساندویچی، املتی، نون و پنیری به رگ میزدیم.

یا دونگش را میدادیم یا یکی را تلکه میکردیم که بایدبه میمنت یه چیزی سور بدی.....

ناگفته نمونه که دو سه باری هم من تلکه شدم.نوش جونشون.....

این تصویر زیر وقتیه که آقای اکبریان را مجبورش کردیم بهمون سور بده.فکرکنم به مناسبت خرید ماشین بود.البته مناسبتش مهم نیست مهم ساندویچه بود که خوردیم.......



تصویر بالااز راست:مرتضی قاسمی - حسین مسلمی


زمانی هم که داخل دفتر غذا میخوردیم یه سفره از جنس روزنامه بود که کف اتاق پهن میکردیم و حمله به غذا.....



تصویر بالا:مهندس شهروز جلالی - سرگرد مجتبی اکبریان - حاکمی


گیله مردی از گلیرد....


دنبال دردسر زیاد میگرده...

گوشش هم به این حرفا بدهکار نیست.

هرجا حرف از اعتراض و گلایه و شکایته این اونجاست.نمی دونم چجوری خبر دار میشه ولی مثل موشک خودشا میرسونه...



این آقای اسماعیل زاده بچه خیلی خوبیه ولی به قول آقای اکبریان کلش بوی قورمه سبزی میده.

یعنی چی.....

یعنی اینکه زبونش زیادی سرخه....

آخه برادر من آدم که همش معترض نیست....

گاهی وقتا باید با شرایط کنار اومد.اگه کنار اومدی که هیچ ولی اگه کنار نیومدی خیلی غذاب میکشی.....

خودت که میدونی چیا میگم...

آره دیگه.... همون.......